زندگی سفری است و هر زندگی داستانی دارد... از چیدن قطعات بی نهایت ریز داستان ها، پازل زندگی شاید که معنا یابد. در چینش این قطعات، "گذر" معنایی دیگر می یابد. گذر از فکر و سلیقه ای، گذر از یکسانی و همسانی، گذر به معنای جست و جو و یافتن تغییر، گذر شاید از قره چای؛ از مرز باورها و در هم شکستن عادت ها. 

ما در کجا ایستاده ایم؟ در ورای این خودِ به ظاهر حقیقی چیست؟ ملاقات و دیدار با خودِ عریان، اصیل ترین لحظه های ناب را رقم میزند. و این، آغازِ سفری است به خود. "سفری به دیگر سو". 

آن سوی کوه ها، از البرز گذر کرده، مردمانی اند ناشناخته. از یک خون و گوشت. از اساس یکی. و آنجا که ناشناخته است چه باید کرد؟ سفر! همان تکه گوشتی که جلوی توپِ دشمنِ همنوعِ بیگانه قرار گرفت تا رشادتش یاد میهن پرستی و دفاع از آزادی و آزادگی را زنده نگه دارد. بیشتر از این گفتن از رشادت ترکمنان برای دانش کچل ما جای شرم دارد. پس باید سفری آغاز کرد به دیگر سوی ایرانِ زمانی شاد و آباد. 


الهام بخش برگزیدن این عنوان، آلبومی از استاد شهرام ناظری و گروه دستان است به همین نام. آنجا که صدای اساطیری با نغمه سرایی از تاریخِ جاویدان، فریاد "آب حیات عشق" را سر می دهد تا آنی، شرق تا غرب، بلخ تا قونیه را بپیماییم و سرخوش و سرگشته دست در دل یار دیرین، طبیعت پر مهر نهیم.


آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن    آینه صبوح را ترجمه شبانه کن

ای پدر نشاط نو در رگ جان ما برو    جام فلک نمای شو وز دو جهان کرانه کن

ای خردم شکار تو تیر زدن شعار تو    شست دلم به دست کن جان مرا نشانه کن


تهران--21/اسفند/95