نمی دانم که شما به گفته های سهل و ممتنع سعدی اعتقاد دارید یا نه. یا به رابطه ی پنهانی خیام با پروین مخصوصا آن کم سو ترین ستاره ی میانی اش. شاید هم اصلا به کلمه ی اعتقاد و باور و هم خانواده هایش بی اعتقاد باشید. فرقی هم نمی کند به همان بی اعتقادی قسم. قسم می خورم که روز میلاد آدمی از عجیب ترین چیزهاست. من در این بیست و یک سال زندگانی ام به چیزی عجیب تر از روز میلاد آدمی بر نخورده ام. حالا اینجا باید اقرار کنم که پست ترین چیزها در این بیست و یک سال گذشته را همین روز میلاد شمرده ام. که فقط خدای آن فرد بی خدا می تواند از سر تقصیراتم بگذرد!

اما بگذارید قسم بخورم که چیز عجیبی است. خیلی عجیب! در این بیست و یک سال که انصافا هم زیاد است و هر سال که می گذرد حس می کنم حق نوزاد دیگری را روی زمین می خورم، عدل در همین روز خاص که پایان یک سال گذشته را جشن می گیرم، در زندگی ای که کرده ام می غل"ط"م. از آن گذشته ی دور که هر چه می گذرد کمتر به خاطر می آورم تا همین اواخر که ببینم در چه سمت و سویی بوده ام. باید اعتراف کنم. باید اعتراف کرد هرچند که سخت باشد. باید اعتراف کنم که چیز جالبی پیدا نکرده ام. هر چند باورش سخت باشد اما باید روراست بود. همین خرده موضوعاتی مثل روز میلادی که با مرگ عجین می شود از معدود چیزهایی است که دست طبیعت بر مسیرم قرار می دهد تا کمی خود را سرگرم کنم. و من فکر می کنم شاید نشانه ای چیزی باشد که عقل و شعور من هنوز به درکش نایل نیامده! و دوباره از فردایش ادامه می دهم!😂 و من بابت این سرگرمی به شدت از طبیعت سپاسگزارم. هرچند که این سپاسگزاری از روی غیظ باشد و از صدتا فحش هم برای طبیعت بدتر باشد، اما من بهرحال سپاسگزارم. 


و حالا تصدیق می کنید که باید به دار و ندار آدمیان قسم بخورم که روز میلاد چیز بسیار عجیبی است؟!


1/اردیبهشت/96