۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

اتحاد، انقلاب، آزادی


آقا میخام برم سمت دماوند... از کدوم وَر برم؟

دماوند؟

آره تهش میخام برسم به انقلاب و آزادی

(گردن را اینور و آنور میکند. روغن ماشین بر سر و رویش پاشیده و با عرق قاطی شده سرازیر شده) ببین یه راه هست که باید از گاردریل رد بشی نمیتونی که نه

نه نمیتونم

خب چاره ای نیست چون راه دوم هم باید از گارد ریل رد بشه راهی که اومدی رو برگرد و از زیر پل رد شو اون وقت دوربرگردون برو سمت خیابون اتحاد اتحاد تو رو میرسونه همونجا که میخای باشی

پس اتحاد رو پیگیری کنم*

آره مواظب خودت باش

*گاهی اوقات از جملات خودم هم خنده ام میگیره. در شوش گفت بذار یه داستانی برات بگم پارسال یکی مثه تو رو همینجا لخت کردن ول کن برو لعنتی به حرف های این چرا باید گوش بدی باید از مسیر تندرو و ویژه از انقلاب رد شد و گذشت اما نرسیده به آزادی دیگه راه ما از اونا جدا میشه اونی که لخت کردن سوئیسی بوده با پیام صلح و دوستی اومده بود و من چقدر از این مردم بیزار شده ام دیگه به سایه ی خودمم شک دارم یه بار هم نزدیک همین آزادی گفت که از نوشته هات آدم به پوچی میرسه و من نمیدونم پوچی چیه و این مربوط بود به هیجده روز پیش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
اروند

"پایان بیست و یک سال زندگی"


نمی دانم که شما به گفته های سهل و ممتنع سعدی اعتقاد دارید یا نه. یا به رابطه ی پنهانی خیام با پروین مخصوصا آن کم سو ترین ستاره ی میانی اش. شاید هم اصلا به کلمه ی اعتقاد و باور و هم خانواده هایش بی اعتقاد باشید. فرقی هم نمی کند به همان بی اعتقادی قسم. قسم می خورم که روز میلاد آدمی از عجیب ترین چیزهاست. من در این بیست و یک سال زندگانی ام به چیزی عجیب تر از روز میلاد آدمی بر نخورده ام. حالا اینجا باید اقرار کنم که پست ترین چیزها در این بیست و یک سال گذشته را همین روز میلاد شمرده ام. که فقط خدای آن فرد بی خدا می تواند از سر تقصیراتم بگذرد!

اما بگذارید قسم بخورم که چیز عجیبی است. خیلی عجیب! در این بیست و یک سال که انصافا هم زیاد است و هر سال که می گذرد حس می کنم حق نوزاد دیگری را روی زمین می خورم، عدل در همین روز خاص که پایان یک سال گذشته را جشن می گیرم، در زندگی ای که کرده ام می غل"ط"م. از آن گذشته ی دور که هر چه می گذرد کمتر به خاطر می آورم تا همین اواخر که ببینم در چه سمت و سویی بوده ام. باید اعتراف کنم. باید اعتراف کرد هرچند که سخت باشد. باید اعتراف کنم که چیز جالبی پیدا نکرده ام. هر چند باورش سخت باشد اما باید روراست بود. همین خرده موضوعاتی مثل روز میلادی که با مرگ عجین می شود از معدود چیزهایی است که دست طبیعت بر مسیرم قرار می دهد تا کمی خود را سرگرم کنم. و من فکر می کنم شاید نشانه ای چیزی باشد که عقل و شعور من هنوز به درکش نایل نیامده! و دوباره از فردایش ادامه می دهم!😂 و من بابت این سرگرمی به شدت از طبیعت سپاسگزارم. هرچند که این سپاسگزاری از روی غیظ باشد و از صدتا فحش هم برای طبیعت بدتر باشد، اما من بهرحال سپاسگزارم. 


و حالا تصدیق می کنید که باید به دار و ندار آدمیان قسم بخورم که روز میلاد چیز بسیار عجیبی است؟!


1/اردیبهشت/96

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
اروند