یکی میگه مگه حرفهای غیر شخصی هم داریم؟ هومم، خب شاید. ولی منظور از شخصی نه خصوصی بودن بلکه بیشتر فردی بودنه. واسه همینه که بعضی اوقات فکر میکنیم چون حرف ها فردی اند و ربطی به اجتماعی از آدما ندارند، پس شخصی اند. در حالیکه حرفهای شخصی بیشتر شامل رازها میشوند. خب من اقلا اینطوری قضیه رو می بینم. 

غرض از مرض اینکه درسته نوشتم حرف ها شخصی می شوند، ولی در واقع حرف ها خیلی وقته که فردی اند، به شدت فردی! حتی نیاز به در جمع بودن هم از ارضای یه حس درونی و البته فردیه. خب این حرف ها و به قولی دستاوردها همچین جدید هم نیستند. شاید مدتهاست که به این ها فکر میکنم و گاهی درباره شون می نویسم و گاهکی هم با غیر در موردشون حرف میزنم.

پس این چیز جدید که من رو وا می داره تا ازش بنویسم چیه؟ این حرف های شخصی! جدید چی اند؟ قضیه خیلی ساده ست. ما مال دو زمان متفاوت بودیم. حتی دنیامون هم با هم متفاوت بود. البته به غیر از تکه ای که همدیگر رو درک میکردیم و همین مثل چسب کاپشن ها که به هم دیگه گیر میکنه، ما رو به هم گیر کرد، باقی همه هیچ! و خب مسلمه یه نیروی نسبتا قوی به راحتی این یه تکه رو از هم جدا میکنه. تکه های موقتی. کاری که تو مرحله ی بعد نیاز به انجام دادنه اینه که نقاط اتکای بیشتری پیدا کنیم تا پیوند ها محکم تر و ناگسستنی تر بشن. بله باقی همه هیچ! ولی واسه ما پیدا نشد که هیچ بلکه یکی از ما با همون چسب تفی شروع کرد به بازی کردن! پس شد آنچه هست!

جدا از اینها واقعا قراره از این به بعد حرف ها شخصی بشوند! باور کنید:)