"عیش ادبی"، عنوانی که "ابو" به مطالعه کردنمان نسبت می‌دهد. بنظرم عنوان جالبی هم هست. عیش بیش از همه یادآورد "لذت" است و در وادی خواندن، این لذت مفاهیم جالبی دارد. می‌فهمم که قرار نیست از خواندن چیز زیادی نصیبم گردد، اگر نوشته حامل پیامی نبود، از صرف بیهوده‌ی وقت دلگیر نخواهم شد. اما اینها صرفا برای جلوگیری از افسردگی نیست، که اگر بود هم مکانیزمی طبیعی است، این‌ها بخشی از دیدگاه تئوری و عملی زندگی است. در واقع بخشی از تعریف زندگی است. 
برگردیم به واژه‌ی عیش. از دید بیرونی‌ها هم تعبیر جالبی است و بنظر می‌رسد دیدگاه آنان را نیز راضی می‌کند. درواقع کسی که به عیش می‌پردازد، انسانی بی‌غم، بی‌مسئولیت و فارغ از هر دغدغه‌ای است. به قول پدر زوسیما این موضوع آرامش روانی ای در اطرافیان ایجاد می‌کند که یک بی‌مسئولیت در اطراف خود دارند و هر روز خوشحال و راضی خواهند بود که کسی بی‌مسئولیت‌تر از آنان زیست می‌کند! و چه بسا بهتر که این بی‌مسئولیت، ادعای مسئولیت پذیری هم کند!
زندگی جالبی است! واژه‌ی عیش ابعاد پنهانی هم دارد که به مرور می‌توان به آن افزود. مقصود آنکه که می‌تواند معانی جدیدی به خود بپذیرد. 
با این طلیعه می‌توانم از اتفاقاتی که "عیش ادبی" نامیدیمش بگویم. مثلا طلیعه‌اش "قصر" کافکا، دری باشد به دنیای ناشناخته‌ها و عجایب. از در که وارد شویم در دنیایی خواهیم بود که درگیری‌ها را حس نکنیم و متوجه گذر تند و تیز زمان نشویم و امروز در جایی بایستیم که گیج و منگ‌تر از همیشه با یک علامت سوال و تعجب دست در دست باشیم. در گذر سالها و ماه‌ها به "هنر رمان" رسیدیم که طلیعه‌اش "سبکی تحمل ناپذیر هستی" بود و بعد از غرق شدن  در آن ما را می‌رساند به سرمنزل "قصر". و این از عجایب عیش ادبی است.