چند صباحی است که زندگی را آگاهانه تر جست و جو می کنم. از دیدگاه های مختلف و متضاد جویا می شوم، کنکاش های نظام مند در مورد زندگی، انسان و شیوه ی عمل او را می خوانم و تمام مدت شبانه روز را به تحلیل و بررسی رفتارهای فضای احاطه شده ام می پردازم. تجربه ی این حالات اغلب با درد و رنج عمیقی که بر جان می گذارد همراه است. این البته از چارچوب بیرونی خواهد بود و البته از چارچوب بیرونی دیگری جز معطلی و وقت گذراندن اتفاق ویژه ای رخ نمی دهد. اما از دید من به مفهوم زندگی برمی گردد. یعنی کاوش برای یافتن معنا/بی معنایی زندگی و تحمل درد و رنج و هزینه های زیاد بخشی از عمل زندگی کردن معنا می دهد.
این مصداق برای یافتن چشم انداز نیز به همین ترتیب است. تلاش برای دست یابی به چشم اندازی ویژه، چه بسا که هیچ وقت محقق نشود، بوی رودی می دهد که جریان دارد.