از روزهای ظاهرا درهم و برهم/پر برکت اخیر چند چیز به یادگار می ماند که یکی را یادم می ماند و آن "تحلیل حافظه" است! حقیقت آنست که به خاطر همین یک مورد است که باقی را فراموش می کنم. تحلیل حافظه یا فراموشی را واکنش ناخودآگاهانه ی ذهنم به اتفاقات دور و برم می یابم. برای همین باید از همه بخاطر فراموشکاری هایم عذرخواهی کنم. خیلی دوست داشتم کمی شیرینی ماجرا بیشتر می شد اما این فاجعه آنقدر عمیق است که تا فرسنگ ها را می سوزاند و پیش می رود!

این مکانیزم دفاعی به خوبی کارکرد ناخودآگاه را بر همه ما روشن می کند. تر و خشک با هم می سوزند، اسامی از یاد می روند، خاطرات خوش و مفاهیم سخت دیگر به ذهن نمی آیند، گاهی چون بچه ی بازیگوشی توپی به در می زند و در می رود؛ بیرون در اما کسی انتظارم را نمی کشد. فضا و زمان را در نمی یابم، مدام در سیر قرار خواهم گرفت. گزاره های اخلاقی به جایگاه ابدی شان منتقل می شوند!(هه) و دیگر چشم چشم را نبیند. دیگر تعلیق است و سخاوتی که شاید نصیبم شود.